*~*~متنی از یه آشنا...~*~*


••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪••

میخوام یه شعری بنویسم که یه آشنای قدیمی

 

گفته ...

 

ولی الان چند ساله که ازش بی خبرم.

امیدوارم که خوشتون بیاد

من دوستی با برگ نیلوفر گرفتم

از این کویرآباد غربت پر گرفتم

با عطر لیموهای باران خورده مست

مانند مجنون عشق را از سر گرفتم

درباغی از آویشن و نارنج و شب بو

خلوت گزیدم بوی پیغمبر گرفتم

رفتم کنار چشمه پاکش نشستم

آنجا سراغ از پونه های تر گرفتم

روحی شبیه مرغزار آسمان داشت

از چشم هایش رنگی از شبدر گرفتم

با گریه هایش عشق را فهمیدم آن شب

از دست گرمش گرمی اخگر گرفتم

یک عمر تنها در پی جفتش دویدم

آری برای سهره ام سرور گرفتم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:1توسط نسیم | |